کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

AZIZE BABAII

حرکات ژیمناستیک پسرم

سلام، دیشب این پسر شیطونه بازیگوش مگه گذاشت ما بخوابیم. خیلی خسته بودم، ولی این آقا کیان اینقدر تکون می خورد، اینقدر پشتک می زد که من هم می تونستم حسش کنم. قند تو دل منو مامانی آب شده بود. ساعت ١٢ شب آقا تازه یادش اوفتاده باید شیطونی کنه. من هم امروز خواب موندم و ساعت ٩:٣٠ رسیدم سر کار. الهی فداش بشم من......... ...
26 ارديبهشت 1391

پدرانه 2

سلام امروز دو روزه دارم حرکات پشتک زدن پسرم رو احساس می کنم. وای که چه حس قشنگی. خیلی آرزوها براش دارم. اینترنت سازمانمون قطع شده نمیتونم هرروز یادداشت بذارم. دیروز رفتیم چهار راه امیر اکرم برا سیسمونی و سرویس خواب کیان جون. چه چیزهای قشنگی داشت. یکسری چیزا انتخاب کردیم که باید بخریم. این ماه چند روزی نیستم پیش مامانی آخه ٢ شب شبکاری و یک هفته هم مأموریت تو شمال دارم.  این روزها بیشتر باید هوای نی نی رو داشته باشم و مامانی نی نی
25 ارديبهشت 1391

پدرانه 3

سلام. دیگه کم کم داره انتظارم تموم میشه، دیروز رفته بودم سالن فوتسال سازمانمون داشتم فکر می کردم تا چند ساله دیگه با پسر عزیزم می ریم اونجا، داشتم تو خونه فکر می کردم تا چند ساله دیگه پسرم می ره نانوایی و خرید میکنه، تا چند ساله دیگه یکی منو پدر صدا میکنه و .... خیلی خیلی قشنگه. خیلی بی صبرم. روز مادر رو هم به همه مادرای ایرونی تبریک میگم و آرزوی سلامتی دارم.
25 ارديبهشت 1391

عذر خواهی

با سلام و تشکر متأسفانه مدتی که به علت ترافیک شدید کاری نمی تونم آنلاین بشم. معذرت خواهی میکنم که به وبلاگ دوستان سر نمی زنم. حرف های زیاد پدرانه ای دارم که در اسرع وقت می نویسم. و به وبلاگ همگی سر می زنم.
20 ارديبهشت 1391

مادرانه( AZIZE MAMANIII)

با سلام. من وقت نکردم تا به حال برای پسر عزیزتر از جونم مطلب بذارم تا به حال پدر جونی زحمت رو کشیده. از تمامی کسانی که به وبلاگ کیان جون ما سر زده و کامنت گذاشتن صمیمانه تشکر می کنم. از مامان پارمیدا (دختر عموم) و مسافران آسمانی، بقیه دوستان ،عمه هاش، خاله ها ، پسرخاله و.... سپاسگذاری می کنم.. روز جمعه گذشته خونه عمه بابایی مهمون بودیم  حین کارت بازی یهویی متوجه یک احساسی شدم ، یک احساس بسیار زیبا احساس کردم نی نی عزیزم داره توی شکمم تکون می خوره ، حس عجیبی بود، یک حس مادرانه خیلی زیبا که تا حالا درکش نکرده بودم یهویی کارت ها از دستم افتاد و دیگه نتونستم بازی کنم. وضو گرفتم و برای نی نی عزیزم سوره زیبای نور رو خوندم. هیچ وقت فکر ...
18 ارديبهشت 1391

پسرم کیان

  اَللّهُمَّ ارزُقنى وَلَدا وَاجعَلهُ تَقيّا زَكيّا لَيسَ فى خَلقِهِ زيادَةٌ وَلا نُقصانٌ وَاجعَل عاقِبَتَهُ إلى خَيرٍ؛ خداوندا به من فرزندى عطا كن و او را پرهيزگار و پاك قرار ده كه در آفرينشش كم و زيادى نباشد و سرانجامش را نيكو گردان. (به استناد از کامنت مامان امیر حسین) سلام. و بالاخره دیروز 6 اردیبهشت ماه جنسیت عزیزم معین شد. و خداوند به ما لطف کردند و فرشته ای به نام کیان را به ما عطا فرمودند. باشد که فرزندی نیک و صالح به جامعه ایرانی تقدیم گردد. از خوشحالی موهای تنم سیخ و چشمانم گریان شد. تا دیشب تا دیر وقت از خوشحالی نخوابیدم نه من و نه مامان جونی نه مادر ونه پدر من. مادر خانمم هم کلی Dance داشتن با من و م...
7 ارديبهشت 1391

آزمون مامانی

امروز مامان جونی نی نی آزمون آیین نامه رانندگی داشت که خدا رو شکر قبول شد. فقط آزمون شهری مونده که اون هم هفته بعدی. این هفته هم انشاءالله قرار بریم ملایر خونه مامانم اینا. خیلی دلمون تو این شهر غریب گرفته. قرار بریم سپنتا جون ( پسر عمه نی نی جونی) رو ببینیم. پنجشنبه هم عروسی دختر عمو مامانی و قرار نی نی کلی شاد بشه. ...
3 ارديبهشت 1391

یادمان بماند چه بوده ایم و چه شده ایم

با سلام مجدد امروز فرصت کردم و پسوند عکس های 15 هفتگی رو Convert  کردم. می خواهم خودم و فرزندم و همه کسانی که این عکس ها رو می بینند، به یاد داشته باشیم که چه بوده ایم و قدرت لایتناهی خداوند چه اندازه است. فرزند عزیزم این عکس های شما در 107 روزگ می باشد. راستی بعد از سونو این عکس ها و سالم بودن نی نی عزیزم و بعد از نتیجه غربالگری، با مامان جونی رفتیم پارک ساعی و یه شیرینی خوشمزه به مامانی به خاطر این فرزند عزیزم دادم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. هوا عالی بود. (عکس ها در ادامه مطالب) ...
2 ارديبهشت 1391

پدرانه 1

سلام.. امروز من کشیک بودم و تا فردا عصر نمی تونم با نی نی نانازم صحبت کنم. آخه هر روز باهاش کلی درد و دل می کنم و کاملاً آهسته که مامان جونش نشنوه. مامانی خیلی حرصش می گیره من آروم صحبت می کنم و کلی هم مامانی رو اذیتش می کنم. می گم "عزیز بابایی به حرف مامانی گوش نده ولی همش به حرف من گوش بده "مامانی هم که خیلی  روی این جمله حساسه  طی یک عکس العمل متقابل و آنی میگه نههههههههههههههههههههههه  عزیزم بابایی رو بیخیال و به حرف گوش کن، و  در نهایت کلی می خندیم خلاصه داستانها داریم با این نی نی . می دونم که بیاد کلی خونمون شلوغ میشه، من عاشق اون بوی بدن بچه هستم (بوی شیر مادر)، من عاشق اون لحظه ای هستم که نی نی انگشت آدم رو...
1 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد